2022-06-24 17:07:25
#تنپوشیازهوس
#ممنوعهبزرگسال
امیر مردونگ یشو یه ضرب تو پشتم فرو کرد و #سینه هامو تو #چنگش گرفت که #جیغی از روی درد کشیدم..
-اییی ولم کن #وحشیی..
خمار دم گوشم پچ زد:
-هیشش کوچولوی من تموم شد.. فکر کردی واقعا میخوای از خیر همچین #لعبتی میگذرم نگام کرد و خمار پچ زد:
- توی دختر بچه با این #بدن ریزه میزت میتونی منو تحمل کنی ؟
از #درد چشمامو روی هم فشار دادم اما با تک خندهای گفت:
_سیروس خوب ازت تعریف میکرد به اون خوب حال میدادی
امیر منوی روی تخت نشوند گفت:
-بیا که یه #صفا به اون تپل بین پات بدم داره له له میزنه که من از سیروس بیشتر بلدم خانمی #اروپایی..
تا خواستم حرفی از سر مخالفت بزنم دو #انگشتشو تو #دهنم #فرو کرد..
-صدات در نیادا..مثل #پستونک بمکش انقد که دردی که قرار بچشیو فراموش کنی.
چشمام اشکی شده بود و نق میزدم که خودشو بهم چسبوندو با یه حرکت #کلفتشو تو #بهشتم فرو کرد و توی دلم به سیروس لعنت میفرستادم .
-چقدر داغی تو
امیر دکتر بدبینی که دختررو خفتمیکه و ازش رابطه میخواد
https://t.me/joinchat/AAAAAFgRLA5j2nvTLm3buA
126 views14:07