Получи случайную криптовалюту за регистрацию!

- به چه حقی یه قاتلو برداشتی اوردی تو خونه من؟ با بغض دست با | خــــانـــــم نمــــــونــــه

- به چه حقی یه قاتلو برداشتی اوردی تو خونه من؟

با بغض دست بابا رو گرفتم.

- بابا توروخدا! فراز قاتل نیست، اون...
- خفه شو! عشق چشمتو کور کرده احمق! اون یه قاتل زنجیره‌ایه که اسمش رو تیتر همه روزنامه‌هاست!
همین الان تحویل پلیس میدیش!

سرمو محکم به چپ و راست تکون دادم.

- امکان نداره! من با فراز چنین کاری نمیکنم!

پوزخند زد و با بی‌رحمی بهم زل زد.
هیچوقت نتونست مثل یه پدر حامی و پشتم باشه!

- تو این کارو نکن، ولی من میکنم!
این لکه ننگو از زندگیمون پاک میکنم پناه!

و گوشیشو برداشت و خواست زنگ بزنه که یهو چاقویی دور گردنش قرار گرفت. با دیدن فراز که چاقو روی گردن بابا گذاشته بود، هینی کشیدم و...
https://t.me/+-im0XWd0JgVmZGY0
https://t.me/+-im0XWd0JgVmZGY0
https://t.me/+-im0XWd0JgVmZGY0

پناه، دختری که عاشق یکی از بیمارهای روانیش که دچار پارانویا هست میشه و هرکاری میکنه تا به بقیه حالی کنه فراز قاتل نیست، اما پدرش که اونو نامزدشده‌ی یکی دیگه می‌دونه همه چیزو خراب میکنه و دخترشو وارد بازی خطرناکی میکنه!